در شبِ میلادِ مسعودِ رسول(ص) نیمهي شب در فرودگاهِ امام بر رقیّه(س) چلچراغِ شهرِ عشق در هواپیما دلم پر میکشد بارِ دیگر یادِ دلبر میکند او که با دردواِلم خو کرده است از مسیرِ کربلا تا شهرِ شام خطبه میخواند به مانندِ اسد خطبه غرّا و نغز و آتشین با برادر زاده سجّادِ(ع) خویش رفتهام نزد گُلِ تنهایِ مان چون که من عبدِ خدا را بندهام قسمتم بنموده است در روزِ عید می کنم تنظیم شعر و قافیه نزدِ زینب(س) ، قهرمانِ کربلا در مصلّیٰ هم شده جشنی به پا فرصتی شد تا کنم شرکت در آن ای «صبا» گر اندکی همّت کنی تا توانی بهرِ زائر کار کن گرچه کم شد زائران آمارِشان از خسارتهایِ دورانت مترس گر تمامِ سعیِ تو زائر شود 1- راويه: روستايي كه مدفن حضرت زينب كبري(س) است. |
بر مشامم میرسد بویِ بتول(س) میدهم بر زینبِ کُبری(س) سلام میروم با کاسپین سویِ دمشق چون کبوتر در هوا سر میکشد یادِ زینب(س) دُختِ حیدر میکند لالههایِ کربلا بو کرده است میکند امرِ رسالت را تمام کاین خطابه تا ثریا میرسد دشمنِ دون را کند نقشِ زمین میبَرد کارِ رسالت را به پیش آن رقیّه(س) دخترِ مولایِ مان در حرم شُکر خدا را کردهام تا شوم خوشحال و خُرسند و سعید از رقیّه(س) میروم تا «راویه1» زینبِ(س) غم دیده درد آشنا با حضورِ زائرانِ با صفا بعد از آن دنبالِ کارِ زائران میتوانی در دمشق خدمت کنی راه پُر خوف و خطر هموار کن بر نتایج بنگر و آثارِشان همچنان بر کار زوّارت برس زندگی در آخرت طاهر شود 25 /12/87 لغایت 26/12/87 سوریه
|
.