پاسخ به این پرسش، بحث مفصلی را میطلبد اما آنچه به صورت مختصر (و مفید) شایسته است بدان بپردازیم نکات مورد اشاره در ذیل می باشد:
1. شیوع و ترويج انديشه «جبرگرايي»
معاويه و ديگر خلفاي بنياميه با حمايت و ترويج انديشه جبرگرایی، در جامعه اسلامي اينگونه تبليغ ميكردند كه خداوند آنان را براي خلافت برگزيده و حاكميت آنان، عطيهاي الهي است و به اراده خداوند حكم ميرانند و به خواست و مشيّت او، در امور دخل و تصرف ميكنند. بدين ترتيب خلافت خود را در هالهاي از قداست قرار داده و خويشتن را به بسياري از صفات مذهبي متصف كردند. چنانكه خودِ معاويه در نظر هواداران بنياميه «خليفه در زمين» و «امين و مأمون» بود و يزيد عنوان «پيشواي مسلمانان» را داشت.
مسكين دارمي، شاعر خود فروختة درباري، دربارة بيعت گرفتن براي وليعهدي يزيد چنين سروده است:
«اي فرزندان خلفاي خدا! آرام باشيد زيرا خداوند خلافت را به هر جا كه بخواهد ميرساند. هرگاه که صاحب منبر غربي (يعني معاويه در شام) آن منبر را فرو گذارد، يزيد، اميرمؤمنان خواهد بود.»
عبدالله بنهمام سلولي يكي ديگر از شاعران دربار اموي، پس از مرگ معاویه، خطاب به يزيد در ابياتي اظهار ميدارد كه خداوند او را براي حكومت بر مسلمانان برگزيده است!
«يزيد! بر از دست دادن مردي مورد اعتماد، صبوري كن و بر انتخاب به حكومت از سوي خداوند، سپاسگزار باش!»
ترويج چنين انديشهاي در جامعه اسلامي باعث گرديد كه اعمال ستمكارانه معاويه و فرزندش یزید، جزء قضا و قدر و خواست الهي تلقي گردد و در نتيجه مبارزه و مخالفت با آن، در حقيقت ستيز با خدا قلمداد شود. اين تفكر نيز به تدريج روحيه امر به معروف و نهي از منكر را در جامعه اسلامي از بين ميبرد و از انعقاد نطفه هرگونه نهضت و جنبشي بر ضد مفاسد بنياميه جلوگيري ميكرد.
2. انحراف خواص
روحيه برتريطلبي و علوّ جاهلانه، ثمره بسيار تلخي بود که شجره خبيثه اشرافيّت و ثروتهاي بادآورده (از فتوحات سرزمینهای امپراطوری ایران و روم) به بار آورده بود؛ و موجب فاصله دلها از يکديگر و از بين رفتن وحدت و همدلي امت اسلامي شده بود، و مردم را به دست و پا کردن ابزارهاي تفاخر و تظاهر و فراهم کردن مظاهر فريبنده دنيا تشويق ميکرد.
بنابراين لغزش خواص تنها در رشد روحيه ثروتاندوزي متوقف نشد بلکه در زمينههايي چون: برتريطلبيِ جاه و جلال و شهرت و مقام و زندگي آرام و راحت و... گسترش يافت و همين امر سبب گرديد، که علاوه بر ثروتمندان، زاهدنمايان و علما و محدثان و وابستگان به خاندانهاي مشهور چون عايشه، عبدالله بنعمر، اسامة بنزيد، ابوموسي اشعري، عبدالله بنشقيق، مطرّف بنعبدالله، مرة بنشراحيل، علاء بنزياد و زيد بنارقم در زمرة خواص منحرف قرار گيرند و با انحراف خود جامعه را به انحراف بکشانند.
به موازات رشد دنياگرايي غيرت و حساسيت ديني خواص از بين رفت، عنصر امر به معروف و نهي از منکر به فراموشي سپرده شد و همين روحيه به توده مردم منتقل شد به گونهاي که وقتي امام حسين(ع) فرمود «آيا نمينگريد که به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميگردد»، عوام از يارياش خودداري ورزيد، و اين بيمبالاتي نسبت به هتک اسلام و نابودي ارزشها غمبارترين پيامد انحراف خواص بود که دامنگير امّت پيامبر شد.
3. پس از رحلت رسول خدا(ص)
در يک جمعبندي ميتوان گفت پس از رحلت نبي اکرم ـ ص ـ ، امواج فتنهها و انحرافها به سوي جامعه اسلامي روي آورد، ولي در نخستين گام، نخبگان و برگزيدگان بودند که خود را تسليم اين موج کردند و دين و نبوّت و ولايت را به سکهها و جواهرات و پست و مقام و نام و نشان دنيا فروختند و به دنبال آنها توده مردم دست از دامن قرآن و عترت کشيده درپي يک زندگي خوش و راحت و جستجوي نام و نان دويدند.
از اينها گذشته، قيام امام حسين(ع) براي اقامه نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و ديگر واجبات الهي بوده است. حضرت قيام كرد تا اسلامِ ساخته و پرداخته امويان را به مردم معرفي كرده و بدعتهاي آنان را براي مردم نمايان سازد و مردم با اين كشتي نجات بخش، به سوي سنت واقعي و سيره و روش پيامبر(ص) حركت كنند. حضرت قيام كرد تا دين زنده بماند و با عمل به احكام الهي، بساط گناه و منكرات از جامعه برچيده شده و روحية تقوا و دين محوري در بين امت اسلامي زنده شود.
نتيجه بحث
با اندكي دقت در مطالب فوق و دیگر علل مطرح شده (که در این پاسخ مختصر نمیگنجد) ملاحظه ميشود كه امام(ع) علت و انگيزة قيام خويش را، مبارزه با منكرات فراوان موجود در جامعه اسلامي و تبليغ و ترويج معروف در بين مسلمانان، اعلام ميكند. بنابراين، فلسفه اصلي و نهايي نهضت حضرت را ميتوان در يك هدف جامع و كلي يعني «احياي فرهنگ اسلام اصيل و ناب محمدي(ص) و زدودن زنگارهاي تحريف و بدعت از دين جدشان» خلاصه كرد. البته حضرت راهكار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به اين هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» ميدانند. از اينرو در وصيت نامه خود به محمد ابن حنفيه مينويسند: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و يا در زيارتنامههاي مربوط به حضرت آمده است: «... و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر».
توضيح مطلب آنكه: اگر حضرت در برخی موارد علت حركت خويش را مبارزه با اموري، همچون رواج بدعتها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنت پيامبر(ص)، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بيعدالتي و ناامني در جامعه اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيت المال مسلمانان و ... ميداند، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعه اسلامي است، كه حضرت خود را موظف به نهي از آن ميدانستند. و نيز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر ـ ص ـ، احياي مظاهر و نشانههاي حق، ايجاد امنيت، اصلاح و بهبودي وضع امور امت و مسائلي از اين قبيل، فرا ميخواند، اين مسأله نشانگر آن است كه امري به نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بود. از اينرو اگر حضرت از بيعت با يزيد امتناع كرده و با اين عمل، از يكسو، آمادگي خود را براي شهادت و مقاومت در برابر حكومت يزيد اعلام كرد، و از سوي ديگر، تلاش خود را جهت برانداختن حكومت يزيد و تأسيس حكومت اسلامي، به كار گرفت، در واقع سرباز زدن از بيعت، به معناي نهي از منكر، ترويج معروف و اتمام حجت با مسلمانان درباره حرمت سكوت در برابر بدعتها و جنايات بنياميه بود و بيعت و يا حتي سكوت در مقابل چنين حكومتي، افزون بر آنكه ترويج منكر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهاي نيز براي افراد عادي در همكاري با حاكمان اموي ميشد.
به ديگر سخن، آنچه در سيره حسين بنعلي(ع) به عنوان امام معصوم، مسلم و غيرقابل ترديد به نظر ميرسد، آن است كه شخصيتي همانند امام حسين(ع) حاضر نبودند با شخصي همچون يزيد بيعت كرده و حكومت وي را به رسميت بشناسند، چرا كه حضرت با مشاهده و بررسي عمق انحرافات امت اسلامي در عصر حكومت معاويه و سپس حكومت يزيد، به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر نميتوان با موعظه و خطبههاي آتشين و سخنرانيهاي تهديد آميز و تحريك كننده، انحرافي را كه در مباني اعتقادي و سياسي جامعه اسلامي و نيز در دستگاه خلافت رسوخ كرده، از بين ببرند. بلكه تنها راه درمان و نجات امت اسلامي، برپايي يك نهضت عميق است كه بازتاب و گستره آن، افزون بر آنكه فرامكاني باشد، فرازماني نيز بوده و در گستره زمان، الگويي براي آزاد مردان تاريخ باشد.
منابع:
. حسين عطوان، الفرق الاسلامية في بلاد الشام في العصر الاموي، ص207.
. بنيخلفاءالله مهلاً فإنّما يُبَوِّئها الرّحمن حيث يريد
اذا المنبر الغربيّ خلّاه ربُّه فإن اميرالمؤمنينَ يزيد (ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج20، ص212 و شيخ محمد مهدي شمسالدين، ثورةالحسين(پاورقي)، ص96 و ص122.)
. إصبر يزيدُ فارقْتَ ذاثقةٍ و اشکَُرْ عطاءَ الذي بالمُلْکِ أصْفَاکا. (بلاذري، انسابالاشراف، ج5، ص304؛ ابوالعباس مبرّد، الكامل فياللغة و الادب، ج3، ص300؛ ابوعثمان عمرو بنبحر الجاحظ، البيان و التبيين، ج2، ص116؛ حسين عطوان، الفرقالاسلاميه في بلادالشام في العصر الاموي، ص217).
ـ «ألاترون أن الحق لايعمل به و أن الباطل لايتنهي عنه» ر.ک: طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص404؛ ابنعساکر، ترجمة الامام الحسين(ع) من تاريخ مدينه دمشق، ص214 ؛ ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص138.
. ابناعثم كوفي، کتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 44، ص 329 ـ 330 . و نزديك به اين تعابير: ابن شهراشوب ، مناقب آل ابيطالب ، ج4، ص97. البته در نقل ابنشهرآشوب، امام(ع) اولا: اين جملات را درپاسخ ابنعباس ميفرمايد نه در جواب ابنحنفيه و ثانيا: حضرت به صورت شفاهي ميگويند نه در قالب وصيتنامه.
. كليني، الفروع من الكافي، ج4، ص 578؛ ابنقولويه، كاملالزيارات، صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شيخ طوسي، مصباحالمتهجد، ص720 و تهذيب الاحكام، ج6، ص67؛ ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنين ر. ك: شيخ عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، ترجمة مهدي الهي قمشهاي، تهران، انتشارات علمي، ، زيارت مخصوصة امام حسين(ع)، ص 758، زيارتهاي مطلقة امام حسين (ع)، صفحات 775، 777، 778 ـ 779، 783، زيارت امام حسين(ع) در نيمة رجب، ص 807 ، زيارت امام حسين(ع) در شبهاي قدر، ص811 ، زيارت امام حسين(ع) در روزهاي عيد فطر و قربان، ص 816 و زيارت امام حسين(ع) در روز عرفه، ص 825 . ناگفته نماند «شهادت دادن» در اينجا به مفهوم متعارف آن يعني گواهي كردن و تأييد يك موضوع مادي و حقوقي نيست، بلكه بيان يك حقيقت معنوي و اعتراف به يك واقعيت است كه با انگيزة معنوي صورت گرفته است. يعني من اين واقعيت را درك ميكنم كه نهضت تو به انگيزة امر به معروف و نهي از منكر بوده است نه به علت دعوت كوفيان يا علل ديگر. بنابراين اگر تلاشها و كارهاي ديگري صورت گرفته است، همه براي رسيدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است.
منبع: پرسمان دانشجويي
- منظور از ابن مروان و ابن زياد در زيارت عاشورا
- زایر کربلا، باید ذاکر و واعظ خود باشد
- زيارت عاشورا به چه نيتي بخوانيم كه ارزش بيشتري داشته باشد چون بسياري از علما مقيد به خواندن هر روز مي باشند به نيت توسل، زيارت، دعا و ... .
- آيا جمله كل يوم عاشورا با اين جمله امام حسن خطاب به امام حسين(عليهم السلام) كه فرمودند: « لا يوم كيومك يا اباعبدالله» منافاتي ندارد؟
- هزينه سفر زيارتي