به نقل از مفتاح 24، براستی قلم در برابر عظمت و وفای حجر، عاجز و ناتوان است، او کسی نبود که بزرگیها و فداکاریهایش را بتوان به آسانی ترسیم کرد.
او مرد خدا بود، مرد رزم بود، مرد وفا بود، شب زندهدار و روزهدار بود ... او یک مسلمان راستین بود.
از دوران جوانی، دلاوری و شجاعت با سرشت او در هم آمیخته شده و خون حماسه و پیکار در رگهای او جاری بود. زندگانی او از روزی که اسلام آورد، در مبارزه و پیکار با کفر و شرک و پیروان باطل سپری شد و سرانجام نیز جان خود را در این راه فدا کرد و با آغوش باز از مرگ استقبال کرد.
خوبست در اینجا قدری درنگ کنیم و تاریخ را ورق بزنیم و با تاریخچة زندگانی پر افتخار و حماسه آفرین «حجر» بیشتر آشنا شویم:
او در نوجوانی همراه برادرش «هانی بن عدی» به حضور پیامبر اسلام (ص) شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید.(اسدالغابه /1/385)
گوهر شخصیت او در پرتو اسلام درخشندگی یافت و وجود او که کانون مشتعل استعدادها و شایستگیهای شگرف بود، نضج و تکامل یافت و به حدی رسید که تاریخ نگاران دربارة او مینویسند:
« او با اینکه در زمان پیامبر از نظر سن و سال جوان بود، از یاران با فضیلت و عالیقدر آن حضرت بشمار میرفت».(الاستیعاب /1/355) او از دوران حیات پیامبر چیزی درک نکرد و پس از اندک زمانی که از مسلمانی او میگذشت، پیامبر از دنیا رفت، به همین جهت تاریخ، مشخصات بیشتری از کوششها و مجاهدتهای حجر را در زمان حیات پیامبر اسلام ثبت نکرده است و در جنگهای زمان آن حضرت نیز اسم او به چشم نمیخورد، ولی درفتح شام یکی از سربازان فاتح بود(الغارات /2/814) و همو بود که «مرج عذرا» را فتح کرد.(طبقات ابن سعد /6/355 )
و نیز در جنگ «قادسیه» شرکت داشت.(طبقات /6/217)
حجر در میدان جنگ، از هیچ خطری نمیترسید و در راه پیروزی ارتش اسلام، هیچ چیز نمیتوانست مانع پیشروی او باشد.
در جریان فتح «مدائن» هنگامی که ارتش اسلام به کنار رود «دجله» رسید، با چنین رود بزرگی رو برو شد بطوری که هیچکس جرات نداشت وارد دجله شود، در این هنگام صدای رسای «حجر» بلند شد که:
«چه چیز مانع شده است که از این رود گذشته خود را به دشمن برسانید؟ هیچ کس بدون اذن پروردگار، و پیش از رسیدن اجل قطعی نخواهند مرد»(آل عمران: 145) این را گفت و با اسب به داخل دجله تاخت، همینکه حجر وارد آب شد، بقیة سپاه نیز خود را به آب زدند، ایرانیان که این منظره را دیدند، وحشت کرده گفتند: « اینان (که چنین از آب عبور میکنند) سپاه «دیو»اند!» و از بیم نابودی فرار کردند!(حیاة الصحابة /4/511 بنقل از تفسیر ابن کثیر /1/410)
«حجر بن عدی» سلحشور دلیر و جانبازی بود که هرگز در صحنة جنگ، بیم به خود راه نمیداد، اما آنچه به شخصیت او جاودانگی بخشیده، تنها سلحشوری و جنگ آوری او نبود، بلکه رمز جاودانگی او در این است که در عین رزمجوئی، مرد تقوی و نیایش و معنویت بود، و به همین سبب او را «حجر الخیر» (حجر نیک) مینامیدند، در برابر «حجر شر» که از یاران معاویه بود. (صفین نصر بن مزاحم /243)
او از مردان خدا و یکی از نیایش کنندگان بزرگ بود، نسبت به مادرش همواره نیکی میکرد، و نماز و روزة فراوان انجام میداد او هرگز بیوضو نمیماند و هر وقت وضو میگرفت، نماز میخواند. (الغدیر /11/54)
حجر به قدری پاک نهاد و پرهیزگار بود که بعضی از رجال و شخصیتها حتی «معاویه»و «زیاد بن ابیه» نتوانستند نیکیها و فضائل او را انکار کنند و یکی از آنان بنام «شریح بنهانی» که از بزرگان کوفه بود، شهادتی را که «زیاد بن ابیه» به نام او جعل کرده بود، تکذیب کرد، زیاد پس از دستگیری و اعزام حجر به شام (که تفصیل آن در صفحات آینده خواهد آمد) طوماری با امضاها و شهادتهای دروغین برضد حجر و یارانش تهیه کرد و شهادتنامهای نیز بنام «شریح بن هانی» جعل کرد و برای معاویة فرستاد، شریح پس از اطلاع از این موضوع، طینامة جداگانهای خطاب به معاویه نوشت:
«شنیدهام زیاد، شهادتی از قول من در مورد حجر، به تو نوشته است، شهادت من در مورد حجر این است که او از نماز گزاران و زکات دهندگان است، او پیوسته حج و عمره به جای میآورد و امر به معروف و نهی از منکر میکند، خون و مال او حرام است، اینک میخواهی او را بکش، میخواهی آزاد کن»!.(تاریخ طبری /6/153)
حجر بر اثر همین پاکدلی و پرهیزگاری، از افراد معدود «مستجاب الدعوة» بود و دعاهای او، در پیشگاه پروردگار به هدف اجابت میرسید(الاستیعاب /1/357)
چنانکه هنگامی که حجر با عدهای از یاران و شیعیان علی (ع) در «مرج عذرا» باز داشت بود، روزی احتیاج به غسل پیدا کرد، دژخیمان از دادن آب خود داری کردند، حجر گفت: سهم آب مرا بدهید با آن غسل کنم، اگر خواستید فردا آب ندهید!
مامور گفت: میترسم از تشنگی بمیری و معاویه مرا بکشد! دراین هنگام که حجر، با قلبی پاک دست به دعا بلند کرد و از خدا آب خواست! طولی نکشید ابری ظاهر شد و به فرمان پروردگار ریزش باران آغاز شد ... حجر به اندازة نیاز از آب باران استفاده کرد.
همرزمان حجر که این منظره را دیدند، از او خواستند تا برای نجات خود و آنان دعا کند، حجر گفت: خدایا آنچه سعادت ما، در آنست: پیش بیاور!(الاصابه /1/314)
حجر مرد هدف و عقیده بود، او به مردان حق و فضیلت عشق میورزید، او هنگام مرگ « ابوذر» در « ربذه» همراه « اشتر» بربالین او حاضر شد، آری مردان خدا از همرزمان خود، چنین یاد میکنند! (همان /313) حجر، پس از رحلت پیامبر(ص) پیوسته در کنار علی بود و از یاران خاص و علاقهمندان وفادار امیرمؤمنان بشمار میرفت، لیکن علاقة او به علی(ع) و جاذبة علی دردل او، مثل سایر علاقهها و مانند سایر جاذبهها نبود، بلکه این پیوند و کشش، و رای همة پیوندها و کششهای عادی بود. حجر که شیفتة حق و عدالت و تشنة فضیلت و مردانگی و پیرو راستین اسلام بود، همة اینها را در وجود علی میدید، و علی که در زمان خلافت کوتاه مدتش ـ برای استقرار حکومت عادلانة اسلامی نیازمند مردان وارسته و مبارز و حق طلب بود، حجر را عنصری شایسته برای این هدف میدید، به همین دلیل حجر در اخلاص و فداکاری در راه علی به حدی رسیده بود که در میان یاران علی (ع) نمونه بود(اسدالغابه /1/385)
او در هر سه جنگی که در مدت خلافت امیرمؤمنان (ع) پیش آمد، یعنی جنگ صفین، نهروان، و جمل، در رکاب آن حضرت شمشیر میزد! او در جنگ صفین فرماندهی قبیلة خود «کنده»(صفین /117) و در جنگ نهروان فرماندهی جناح چپ سپاه علی (ع) را به عهده داشت(اسدالغابه /1/385)
حجر در راه علی و برای سرکوبی دشمنان داخلی اسلام، همة خطرها را به جان میخرید و از هیچ گونه فداکاری دریغ نمیورزید. او پیش از شروع جنگ صفین، روزی پشتیبانی خود را از امیرمؤمنان چنین اعلام کرد:
« ما، زادة جنگ و فرزندان شمشیریم، میدانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره برداری نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده و خوب شناختهایم.
ما، دارای یاران نیک، خویشان و عشیرة فراوان، رأی آزموده، و نیروی پسندیدهای هستیم، اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروی، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهی اطاعت میکنیم»
علی (ع) پرسید: آیا همة افراد قبیلهات همین رأی را دارند؟
عرض کرد: من جز نیکی از آنان ندیدهام، و اینک از طرف همة آنان دست وفاداری و پیروی به سوی شما دراز میکنم.
امیرمؤمنان (ع) از این ابراز وفاداری خوشحال شد و دربارة او دعا کرد(صفین /104)
رشادتها و فداکاریها حجر در جنگ صفین دیدنی بود، او در مواقع حساس و دشوار جنگ، مثل کوه استوار پایداری میکرد و با بازوانی نیرومند و دلی سرشار از ایمان، پیکار میکرد. او در گرما گرم جنگ، اشعار مهیج و پرشوری در ستایش علی میخواند و دلهای یاران علی را لبریز از عشق و محبت آن حضرت نموده آنان را به جنگ با دشمنان علی ترغیب میکرد. او ضمن اشعار پرسوزی چنین میگفت:
«پروردگار! علی را برای ما سالم نگهدار، او را که خدا پرستی پاکنهاد و پاکیزه سرشت، راهیاب حق، و مورد رضایت توست و (مثل دشمنانش) نادان و کج اندیش نیست، برای ما حفظ کن، و او را هادی این امت قرار بده.
خدایا! همچنانکه پیامبر را حفظ نمودی، علی را نیز حفظ کن، چه، او یار نزدیک پیامبر و وصی و جانشین برگزیدة اوست»(صفین /381)
هنگامی که «سفیان بن عوف غامدی» به دستور معاویه به شهر « انبار»واقع در قلمرو حکومت امیرمؤمنان (ع) حمله کرد و گروهی را کشت و شهر را غارت کرد و در آن حدود رعب و وحشت شدیدی ایجاد نمود، امیرمؤمنان (ع) پس از دریافت گزارش این حمله، «سعید بن قیس همدانی» را با هشت هزار نفر سپاه برای مقابله با « سفیان» و بیرون راندن او از عراق، اعزام نمود. امام از اینکه در اثر سستی و عدم همکاری عراقیان، نیروهای معاویه تاقلمرو حکومت آن حضرت نفوذ کرده بودند، سخت آزرده و متأثر بود، و چون در آن روزها حال مزاجی حضرت خوب نبود، خطبهای نوشت و به دست غلامش «سعد» داد تا در حضور او برای مسلمانان بخواند، سعد خطبة حضرت را که بنام خطبة «جهاد» معروف شده است، خواند.
بعد از چند روز، باز حضرت خطبهای ایراد نمود و مردم عراق را به واسطة سستی و بیحالی آنان، توبیخ کرد، پس از پایان سخنان امام، سر و صدا حضار بلند شد و بعضی از مسلمانان، سخنان بیهودهای گفتند و از هر حنجرهای صدائی برخاست ووضع مجلس آشفته شد. در این هنگام «حجر بن عدی» و «سعید بن قیس همدانی» (که از ماموریت نظامی برگشته بود) به پا خاستند و با شور و حرارت کاملی ابراز وفاداری نموده چنین گفتند:
«ای امیرمؤمنان! خدا هرگز برای شما حادثة بد پیش نیاورد، هر دستوری داری بده تا ما انجام بدهیم، به خدا سوگند ما هرگز از یاری تو دریغ نمیورزیم، اگر تمام اموال ما در راه یاری تو از بین برود یا تمام اقوام ما در این راه کشته شوند، باکی نداریم»(الغارات: ثقفی /2/481)
آیة الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2/ تبیان
او مسئول سیستم اطلاعاتی امیرالمومنین علی علیه السلام بود و این یعنی اوج اعتماد عدل و حقیقت به حجر. در نظر امام علی علیه السلام حجر برابر با مالک و ابوذر بود و هیچ تفاوتی بین اینان به لحاظ ایمان و جایگاهی وجود نداشت.(گفتوگو با شیخ مرتضی ادیب یزدی)