• امروز شنبه 3 آذر 1403
  •  
     

    شرکت شمسا

    مشكلات ناشی از ناامنی و نبود اماكن اقامتی و حمل‌ونقل، تغذیه‌ نامناسب و قیمت‌های كنترل‌نشده، سازمان حج و زیارت را بر آن داشت...
    ادامه...

     
     
     
     

     


     
     
    اماکن و اشخاص كشور عراق كربلا امام حسين عليه السلام در محضر امام حسين(عليه السلام)
     
     
     
     

    در محضر امام حسين(عليه السلام)

    نامه الکترونیک چاپ

    طلوع خورشيدي ديگر
    روز سوم شعبان سال چهارم هجري (سال عام الخندق)، دومين فرزند بزرگوار حضرت علي(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) در خانه وحي و ولايت در شهر مدينه چشم به جهان گشود.
    خبر ولادتش به پيامبر رسيد. او را طلبيد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در روز هفتم به فرمان خداوند منّان، نام «حسين» را بر او نهاد. جريان به اين صورت بود که در روزهاي آغازين ولادت، جبرئيل بر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نازل شد و گفت: «سلام خداوند بر تو باد! اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شُبير» که به عربي «حسين» خوانده مي شود، نام بگذار. چون علي براي تو بسان هارون براي موسي است جز آنکه تو خاتم پيغمبران هستي.»
    و به اين ترتيب، نام پر عظمت و زيباي «حسين» از جانب خداوند براي دومين فرزند خاندان پيامبر انتخاب شد. در روز هفتم ولادت آن حضرت، فاطمه(عليها السلام) گوسفندي براي فرزندش عقيقه کرد و سر او را تراشيد و هم وزن موي او نقره صدقه داد.

    دوران زندگي امام حسين(عليه السلام)
    در يک نگاه کلّي، مي توان مراحل زندگي آن حضرت را به چند دوره تقسيم کرد:
    1. از سال چهارم تا دهم هجرت، به مدت شش سال و چند ماه که همراه با حيات پيامبر(صلي الله عليه و آله) و فاطمه زهرا(عليها السلام) بود.
    2. از سال دهم تا سال چهلم هجرت، به مدت 30 سال همراه با حيات علي(عليه السلام) بود.
    3. از سال چهلم تا پنجاهم هجرت، به مدت 10 سال که همراه با امامت امام حسن(عليه السلام) بود.
    4. از سال پنجاهم تا شصتم هجرت، به مدت 10 سال که دوران آن حضرت و همراه با خلافت معاويه بود.
    5. از سال شصتم تا شصت و يکم هجرت، به مدت کمتر از يکسال که همراه با خلافت يزيد بن معاويه بود.

    کنيه و القاب
    تنها کنيه آن حضرت «ابوعبدالله» است و اما القاب آن حضرت عبارتند از: رشيد، زکيّ، وفيّ، مبارک، طيب، تابع مرضات الهي، سيد و سبط. اين دو لقب چون برگرفته از روايت مشهور نبوي «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» است و «سبط» به معناي جماعت، قبيله و امت است و حسين(عليه السلام) همان طور که پيامبر فرمود: «حُسَينٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْباطِ»، سبط است به اين معنا که آن حضرت از نظر قدر و منزلت، فضيلت و کمال، علم و فقه و ايمان و صدق، معادل يک جماعت يا قبيله بلکه معادل يک امت است چه اينکه آن حضرت چکيده فضايل و کمالات پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) مي باشد.

    صورت و سيما
    آن حضرت از نظر بدن و ظاهر (علاوه بر خصوصيات اخلاقي) شباهت بسياري به جدش رسول خدا(صلي الله عليه و آله) داشت. امام حسين(عليه السلام) خوش قامت، نيکو سخن، داراي چهره اي زيبا و چشماني نافذ بود. طرز راه رفتن، نگاه کردن و ديگر حرکات بدني آن حضرت، مثل پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بود. هرکس او را مي ديد به ياد پيامبر مي افتاد. انس بن مالک مي گويد: «بعد از واقعه کربلا سر مبارک آن حضرت را نزد ابن زياد (ملعون) آوردند و او با چوب بر بيني امام مي کوبيد و مي گفت: مثل اين (سر) زيبا و نيکو نديده ام، گفتم: مگر نه اينکه او شبيه ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است.»

    دوران کودکي
    حسين(عليه السلام) دوران کودکي خود را تحت سرپرستي سه معلم بزرگ الهي گذراند. در خانه وحي، محل نزول فرشتگان و در خانه امامت و ولايت با تعليمات پيامبر، علي، فاطمه زهرا(عليهم السلام) به کمالات و فضايل معنوي بسياري دست يافت. رفتار و گفتار او و نيز نحوه ارتباط و برخورد پيامبر خدا و پدر و مادر بزرگوارش با وي نشانه هايي گويا از آن مراتب عالي انساني در اوست.

    محبوب پيامبر
    بين حسين(عليه السلام) و پيامبر(صلي الله عليه و آله) عالي ترين و صميمي ترين رابطه معنوي و عاطفي برقرار بود. سلمان فارسي مي گويد:
    «ديدم که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) حسين(عليه السلام) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نُه نفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان مي باشد.»
    انس بن مالک مي گويد: «وقتي از پيامبر پرسيدند: کداميک از اهل بيت خود را بيشتر دوست داري؟ فرمود: حسن و حسين را. بارها رسول الله(صلي الله عليه و آله) حسن و حسين(عليهما السلام) را به سينه مي فشرد و آنان را مي بوسيد.»

    شاگرد پيامبر
    از امام حسين(عليه السلام) پرسيدند: از رسول خدا چه شنيدي؟ فرمود: شنيدم که مي فرمود:
    «خدا کارهاي مهم و بزرگ را دوست مي دارد و کارهاي پست و حقير را نمي پسندد... او قل هو الله احد و نيز نمازهاي پنجگانه را به من آموخت و شنيدم که مي فرمود: هرکه خدا را اطاعت کند، خداوند او را بالا مي برد و هر که نيت خود را براي خدا خالص کند خداوند او را نيکو بيارايد و هر که به آن چه نزد خداست اطيمنان کند، خداوند او را بي نياز سازد و هر که بر خداوند بزرگي کند، خداوند او را خوار نمايد.»

    رعايت ادب
    آن حضرت در ايام کودکي در ارتباط با ديگران کمال احترام و ادب را رعايت مي کرد به طوري که موجب تحسين علي(عليه السلام) شد. نمونه اش نحوه صدا کردن پيامبر(صلي الله عليه و آله) و پدرش علي(عليه السلام) است از علي(عليه السلام) روايت شده است که فرمود:
    «حسن(عليه السلام) در زمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مرا «اباالحسين» صدا مي کرد و حسين(عليه السلام)مرا «اباالحسن» مي خواند و هر دو رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را پدر صدا مي کردند، چون رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از دنيا رحلت فرمود، آنان مرا پدر خواندند.»

    علم فراوان
    آن روزها که حسين(عليه السلام) کودکي بيش نبود، علوم و احاطه او نسبت به مسائل ديني و حقايق هستي از گستره خاصي برخوردار بود و گاه جلوه هايي از آن بروز و ظهور مي کرد نمونه اش خبر از معناي آواي حيوانات است که در اينجا گوشه اي از آن روايت آورده مي شود: امام حسين(عليه السلام) فرمود: «هرگاه کرکس صدا کند، مي گويد: اي فرزند آدم، هر چه خواهي زندگي کن که سرانجام آن مرگ است. هرگاه باز شکاري صدا کند، مي گويد: اي داناي پنهانيها، اي برطرف کننده گرفتاريها. هرگاه طاووس صدا کند، مي گويد: اي مولاي من، من به خود ستم کردم و به (زيبايي و) آراستگي خود مغرور شدم، مرا ببخشاي...»
    راوي مي گويد: «از حسين بن علي شنيدم که مي فرمود: به خدا سوگند سرکشان بني اميه بر کشتن من گرد آيند و پيشاپيش آنان عمر سعد خواهد بود. او اين سخن را در عصر پيامبر فرمود. من از او پرسيدم: آيا اين خبر را از رسول خدا(صلي الله عليه و آله)شنيده اي؟ فرمود: نه، پس خدمت پيامبر رسيدم و او را از اين خبر آگاه کردم حضرت فرمود: علم من علم اوست و علم او علم من است و ما از حوادث، پيش از آنکه رخ دهند آگاهيم.»

    چند استدلال شيرين
    سليمان بن شدّاد مي گويد: «من با امام حسين(عليه السلام) بازي «سنگ پراني» مي کرديم، هرگاه سنگ من به هدف مي خورد او به من مي گفت: آيا رواست که بر دوش پاره تن پيامبر خدا سوار شوي؟ و هرگاه سنگ او به هدف مي خورد، مي گفت: آيا خدا را سپاس نمي گويي که پاره تن رسول خدا را بر دوش خود مي گيري؟!»
    روزي حسين(عليه السلام) (در حالي که شش ساله بود) بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) وارد شد. علي(عليه السلام) به پيامبر عرض کرد: «اي رسول خدا، آيا فرزندم حسين را دوست داري؟ فرمود: چگونه دوست نداشته باشم با اينکه عضوي از اعضاي من است؟ علي عرض کرد: اي رسول خدا، کدام يک نزد شما محبوبتريم من يا حسين؟ حسين پاسخ داد: هرکه در شرافت والاتر است او نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) محبوب تر و مقرب تر است. علي(عليه السلام)فرمود: حسين جان، با من مباهات مي کني؟ عرض کرد: بله پدر جان! اگر مايل باشي، علي(عليه السلام) فرمود: من اميرمؤمنانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم (تا هفتاد و اندي فضايل خود را شمرد)... حسين(عليه السلام) عرض کرد: من حسين بن علي بن ابي طالب(عليهما السلام) هستم. مادرم فاطمه زهرا(عليها السلام) سرور بانوان جهانيان است. جدّم محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) سرور قاطع همه بني آدم است. اي علي! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدّ من نزد خدا و همه مردم بهتر و برتر از جدّ تو است. من در گهواره بودم که جبرئيل به زبان کودکانه با من حرف مي زد و اسرافيل با روي گشاده مرا پذيرا مي شد. اي علي، تو نزد خدا برتر از من و من با پدران و مادران و اجداد فاخرتر از تو هستم.»
    حسين(عليه السلام) سپس (برخاست و) دست به گردن علي(عليه السلام) انداخت و پي در پي او را مي بوسيد و علي(عليه السلام) نيز او را مي بوسيد و مي فرمود: حسين جان! خداوند شرافت و بزرگواري و گرانمايگي و دانش و بردباري تو را فزوني بخشد و ستم کنندگان بر تو را لعنت کند.

    حق طلبي
    از ويژگي هاي مهم اخلاقي امام حسين(عليه السلام) که در طول زندگي آن حضرت جلوه بيشتري داشت، روحيه حق طلبي و دفاع از حق و صاحبان حق بود؛ چه اينکه او مظهر کامل صفت حق طلبي پدر، مادر و جدّ بزرگوارش بود. نمونه هاي آن، دفاع از حق فاطمه(عليها السلام) در امر فدک در برابر ابوبکر، دفاع از حق علي(عليه السلام) در امر خلافت در برابر ابوبکر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوبکر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوسفيان و امثال آنها است. در روايت آمده است که: «وقتي ابوبکر خليفه شد، روز جمعه به منبر رفت. حسن و حسين(عليهما السلام) (که در سنين کودکي بودند) براي نماز جمعه آماده شده بودند. حسين پيش افتاده به ابوبکر رسيد و فرمود: اين منبر پدر من است نه منبر پدر تو. ابوبکر گريست و گفت: راست مي گويي اين منبر پدر شماست نه منبر پدر من.»

    دوران جواني
    بعد از وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله)، بيشتر عمر با برکت امام حسين(عليه السلام) در کنار پدر سپري شد. او در تمام عرصه هاي اجتماعي، مذهبي، سياسي و نظامي تحت فرمان امام به فعاليت مشغول بود. آن حضرت از بدرقه کنندگان ابوذر در هنگام تبعيد به ربذه به فرمان عثمان بود که بدين وسيله اعتراض خود را نسبت به برنامه هاي ظالمانه عثمان و نيز حمايت خود را از حق طلبي ابوذر اعلام داشت.
    در اولين روز به خلافت رسيدن علي(عليه السلام) به منبر رفت و در وصف و حمايت از پدرش چنين گفت: «هان! اي مردم، از رسول خدا شنيدم که مي فرمود: علي شهر هدايت است؛ هر که به آن درآيد رستگار است و هر که از آن پس و پيش افتد نابود است.»
    در جنگ هاي جمل، نهروان و صفين شرکت فعال و مؤثر داشت و همچون سربازي فداکار در تهييج مردم براي شرکت فعالانه در جنگ و دفاع در برابر ظالمان نقش هاي مهمي را ايفا کرد و در پيروزي ها بسيار مؤثر بود. نمونه اش جنگ صفين است که وقتي توسط لشکر معاويه آب فرات بر لشکر حضرت امير بسته شد. حسين(عليه السلام) به فرمان علي(عليه السلام) با شجاعت تمام لشکر معاويه را شکست داد و بر آب فرات مسلط شد.

    اخلاق و کمالات معنوي
    زندگي حسين(عليه السلام) مانند جد، پدر، مادر و برادرش، مملو از جلوه هاي کمالات معنوي و فضايل اخلاقي انسان ساز است که در قالب ارتباط با خدا، معاشرت با مردم و برخورد با دشمنان و اهل منکر بروز و ظهور کرده است و گرچه حافظه تاريخ در حد ظرفيت خود، قطرات کمي از آن اقيانوس بي کران کمالات و پرتو ضعيفي از آن انوار درخشان انسان کامل را ثبت و ضبط کرده است و بسياري از حقايق زندگي آن حضرت همانند ساير معصومين(عليهم السلام) مخفي مانده است ولي همان مقدار از سيره علمي و عملي آن حضرت، اگر مورد توجه قرار گيرد، الگويي کامل در سير زندگي انساني براي رسيدن به سعادت و رستگاري خواهد بود.

    1 . ارتباط با خدا
    الف ـ نماز
    بيشترين ارتباط امام حسين(عليه السلام) با خداوند، از راه نماز بود. هم از نظر کمّيت و هم از نظر کيفيت، کسي جز معصوم به پاي آن حضرت نمي رسيد. از امام سجاد(عليه السلام) روايت شده است که فرمود: «پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز مي خواند.»
    آن حضرت نماز را بسيار دوست مي داشت و در هيچ حالتي از آن غافل نمي شد.
    در عصر تاسوعا از برادرش عباس(عليه السلام) خواست که يک شب از دشمن مهلت بگيرد تا در آن يک شب به راز و نياز با خداوند بپردازد و فرمود: «فَهُوَ يعلم أنّي کُنتُ قد أحبّ الصلاة له و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار».
    «خداوند خود مي داندکه من نماز، تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را دوست مي دارم.»
    چون ظهر عاشورا فرا رسيد، ابو ثمامه صائدي از آن حضرت درخواست کرد که در واپسين لحظات زندگي، نماز را به امامت حضرتش به جاي آورد. امام فرمود: «ذَکَرْتَ الصَّلاةَ جَعَلَکَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاکِرينَ...» آنگاه براي اقامه نماز، به دشمن پيشنهاد آتش بس داد و چون پذيرفته نشد در برابر رگبار تيرها، نماز را به جاي آورد. در همين حال، سعيدبن عبدالله حنفي و زهيربن قين خود را سپر تيرهاي دشمن کردند و به شهادت رسيدند. اين نماز چند خصوصيت برجسته داشت: با جماعت اقامه شد، در اول وقت بود، علني بود و در حساس ترين لحظات زندگي گزارده شد که اينها نشان از اهميت فراوان نماز نزد امام حسين(عليه السلام) و پيام آن حضرت براي اقامه آن در تمام
    مراحل راحتي و سختي زندگي است. خضوع، خشوع و توجه به معبودِ حقيقي نيز از ويژگي هاي آن نماز بود. در روايت آمده است که امام حسين(عليه السلام) هر وقت وضو مي گرفت (تا نماز بخواند) رنگش متغيّر مي شد و بدنش به لرزه مي افتاد. چون از علتش پرسيدند، فرمود: «براي شخصي که به حضور پادشاه مقتدري مي رود، شايسته است که رنگش زرد شود و بدنش بلرزد و اشکش روان شود.»

    ب ـ ذکر و ياد خدا
    امام حسين(عليه السلام) لحظه اي از ياد و ذکر خداوند متعال غافل نبود و حتي در شکم مادر نيز به تسبيح خداوند مشغول بود و فاطمه زهرا(عليها السلام) صداي تسبيح او را مي شنيد. در روز عاشورا، هنگام حمله به دشمن، ذکر «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» و هنگام احساس خطر مرگ "إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" بر زبان جاري مي کرد. آن حضرت يکي از ريشه هاي ولايت ستيزي را غفلت از ياد خدا مي شمرد و خطاب به لشکر يزيد مي فرمايد:
    «لَقَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَيکُمْ الشَّيطانُ فَأَنْسيکُم ذِکر الله الْعَظِيم فتبّاً لَکُم وَ لِما تُرِيدُون».
    «شيطان شما را احاطه کرده، پس ياد خداوند بزرگ را فراموشتان ساخته است...»

    ج ـ رضا و توکل
    امام حسين(عليه السلام) در برابر خدا تسليم محض بود و در هيچ حالتي از او گلايه نمي کرد و در هر دو صورت کاميابي و ناکاميِ ظاهري، خداوند را شاکر بود. آن حضرت کارهايش را تنها براي جلب رضايت خداوند انجام مي داد؛ همان طور که هدف اصلي سفر به کربلا را تحصيل رضاي الهي معرفي کرده، از خداوند درخواست توفيق مي کند.
    امام حسين(عليه السلام) در طول سفر کربلا، خدا را تنها تکيه گاه خود مي داند و همواره با عبارات گوناگون اين مطلب توحيدي را بازگو مي کند. گاه مي گويد: «أَنْتَ رَبُّنا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَيْکَ أَنَبْنا وَإِلَيْکَ الْمَصيرُ». و گاه عرض مي کند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي کُلِّ کَرْب»؛ يعني خدايا! تو پروردگار ما هستي، بر تو توکّل مي کنيم، به سوي تو باز مي گرديم. خدايا! در هر مصيبتي تو تکيه گاه من هستي.
    حسين(عليه السلام) عارفي بزرگ است که عالم را محضر خدا مي داند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر تمام امور و هستي معرفي مي کند و غفلت از اين مسأله را ريشه عصيان خداوند مي شمارد.
    شخصي به آن حضرت عرض کرد: اي پسر رسول خدا، من آلوده گناه هستم و نمي توانم از عصيان بگريزيم. مرا موعظه کن. (آن حضرت او را به حضور خداوند در همه جا و در همه حال توجه مي دهد) و مي فرمايد:
    «به پنج کار بپرداز و هر چه خواستي گناه کن:
    ـ از نعمتهاي خداوند استفاده نکن، آنگاه به سوي گناه برو.
    ـ اگر مي تواني از حکومت و سرپرستي پروردگار خارج شوي، گناه کن.
    ـ به جايي پناه ببر که آفريدگارت تو را نبيند و بعد هر چه خواستي گناه کن.
    ـ اگر مي تواني هنگام مرگ جان را به فرشته خدا تسليم ننمايي هر گناهي مي خواهي به جاي آور.
    ـ اگر مي تواني وقتي تو را به شعله هاي دوزخ مي سپارند وارد نشوي هر اندازه مي خواهي عصيان کن.»

    د: دعا
    دعا دري از درهاي برکت و رحمت خدا است که بر بندگان خاص و شايسته خود گشوده است تا بدينوسيله روح بندگي را در خود تقويت کنند و با او ارتباط نزديکتر داشته باشند. حسين(عليه السلام) در طول زندگي خود از اين نعمت الهي کاملاً بهره مند بود و در مواقع مختلف به راز و نياز با خداوند متعال مي پرداخت نمونه بارز آن، دعاي معروف
    عرفه است که از آغاز تا پايان آن، مملو از معارف و برنامه هاي انسان ساز است. آن حضرت در اين دعا به ذکر صفات جمال و جلال، بيان نعمتها، اظهار فقر و کمال نيازمندي خود نسبت به کرم و رحمت خداوند پرداخته است و در آن، آنچه را که پايه کمال نهايي انسان است از خداوند خواسته است. در فقره اي از آن دعا عرض مي کند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاکَ کَأَنِّي أَرَاکَ»؛ «پروردگارا! توفيقي به من ده که از تو بترسم؛ مانند آنکه تو را مي بينم.»
    در روز عاشورا نيز با خداوند در قالب دعا به راز و نياز پرداخت و عرض کرد:
    «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي کُلِّ کَرْب، وَ أَنْتَ رَجَائِي فِي کُلِّ شِدَّة، وَ أَنْتَ لِي فِي کُلِّ أَمْر نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...».
    «پروردگارا! در تمام غصه ها و اندوه ها، تو محلّ اتّکا و اعتماد من هستي و در هر گرفتاري و شدت، تو محلّ اميد من هستي و هر حادثه اي که بر من فرود آيد و هر نازله اي بر من وارد شود، تو محل اطمينان و استعداد من مي باشي.»

    2. ارتباط با مردم
    الف ـ بخشش
    حسين بن علي(عليهما السلام) از بخشده ترين مردم عصر خويش بود و هيچکس غير از معصوم با او قابل مقايسه نيست. از ويژگي هاي بخشندگي آن حضرت، حفظ شخصيت افراد، حيا در وقت کمک رسانيِ آشکار، و ياري رساني پنهاني است.
    بعد از شهادت، در پشت آن حضرت کوبيدگي مشاهده کردند. از امام سجاد(عليه السلام)پرسيدند: اين کوبيدگي از چيست؟ فرمود: اينها از اثر آن بارهايي است که شب ها به دوش مي گرفت و براي يتيمان و بيوه زنان مي برد.
    ميهمان را گرامي مي داشت. با فقرا مجالست داشت و آنها را سوار مي کرد و به نيازهايشان رسيدگي مي کرد. برهنگان را مي پوشاند. گرسنگان را سير مي کرد و قرض مقروضين را مي پرداخت.
    امام حسين(عليه السلام) شکر صدقه مي داد. پرسيدند چرا شکر؟ فرمود: من شکر را دوست دارم و خداي سبحان مي فرمايد شما هرگز به نيکي نمي رسيد مگر آنکه از آنچه دوست مي داريد انفاق کنيد.

    ب ـ تواضع
    امام به گروهي از فقيران برخورد، که روي گليمي نشسته، پاره هاي نان مي خورند، به آنان سلام کرد. آنان حضرت را به خوراک خود دعوت کردند. کنار آنان نشست و فرمود: «اگر خوراک شما صدقه نبود با شما هم خوراک مي شدم» سپس فرمود: برخيزيد تا به منزل برويم. حضرت آنان را (به منزل آورده) خوراک و پوشاک داد و به هر يک از آنان چند درهم عطا کرد. و در روايت ديگر آمده است: آن حضرت در کنار گروهي از بندگان نشست و با آنان طعام خورد و فرمود: «إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِينَ» و سپس آنان را به منزل خود دعوت کرد.

    ج ـ عفو و گذشت
    يکي از غلامان حضرت، مرتکب لغزشي شده بود که امام دستور داد او را ادب کنند. غلام عرض کرد: مولاي من! خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد: "...وَ الْکاظِمِينَ الْغَيْظَ..." امام فرمود: او را رها کنيد که غيظ خود را فرو بردم. غلام عرض کرد "...وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ..." . امام فرمود: تو را بخشيدم. غلام عرض کرد: "...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ...". امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و بعد دستور داد که به او يک جايزه شايسته عنايت کنند.

    ارتباط با دشمن
    الف ـ سعه صدر و احسان
    در برخورد با دشمنان نادان، با سعه صدر، نيکو و سازنده رفتار مي کرد. نمونه اش واکنش در برابر اهانت عصام بن مصطلق به آن حضرت است که بعد از ناسزاگويي وي به آن حضرت و علي(عليه السلام) فرمود: «... از خداي سبحان براي خودم و تو آمرزش مي خواهم. اگر از ما کمک بخواهي، کمک مي کنيم و اگر از ما بخششي طلب کني، مي بخشيم و اگر از ما هدايت بجويي، راهنمايي ات مي کنيم.»
    عصام مي گويد: چون خوشرفتاري امام حسين(عليه السلام) را ديدم، از کرده خود پشيمان شدم. حضرت به من فرمود: آيا اهل شامي؟ عرض کردم آري. فرمود: «خدا ما و شمارا نگه دارد، اکنون بي هيچ بيم و هراسي، حوايج و نيازمندي هايت را نزد ما بياور که ان شاءالله مرا در بهترين جايگاهِ گمان خود خواهي يافت.»
    عصام مي گويد: (از اين رفتار بزرگوارانه امام شرمنده شدم) و از او خداحافظي نمودم در حالي که بر روي زمين هيچ کس برايم محبوب تر از او و پدرش نبود.

    ب ـ شجاعت
    دلاوري آن حضرت در مقابله با ظالمان، غير قابل انکار است. مطالعه و دقت در رفتار و نحوه جنگ آن حضرت در روز عاشورا، مثل نظم دادن به لشکر، رعايت اصول نظامي، کندن خندق دور خيمه ها و آتش روشن کردن در آن، نزديک هم بودن خيمه ها، همه نشان از نباختن روحيه، اميد و ثبات فکري آن حضرت دارد.

    راوي مي گويد:
    «هرگز شکسته و تنها مانده اي را نديدم که فرزندان و خاندان و يارانش راکشته باشند و با اين حال، دلدارتر و شجاعتر از حسين(عليه السلام) باشد. چون جنگجويان بر او حمله مي کردند. آنچنان دلاورانه بر ايشان تاخت که به سان گلّه بز مي رميدند (و با اينکه) سپاه دشمن سي هزار نفر بود (آن جناب) آنچنان به آنها يورش مي برد که همچون انبوه ملخ ها از هم گسسته و پراکنده مي شدند، باز به جاي اول برگشته مي فرمود: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.»

    ج ـ غيرت ديني
    لحظه اي از اصول و مباني خود در برابر ظالمان و بدعت گذاران کوتاه نيامد تا آنجا که از مال و جان خود نيز گذشت. در روز عاشورا با صداي بلند فرمود:
    «هرگز دست ذلّت (تسليم و بيعت) به شما نخواهم داد و مانند غلامان، اقرار به گناه نمي کنم (چرا که) خداوند و رسول او و اهل ايمان به آن راضي نيستند.»

    د ـ جوانمردي
    قبل از واقعه کربلا، حرّبن يزيد رياحي با هزار نيروي نظامي راه را بر امام حسين(عليه السلام)که در مسير کربلا در حرکت بود، بست ولي امام حسين(عليه السلام) ملاحظه کرد که سپاه دشمن از تشنگي سخت در عذاب اند. به جوانان خود فرمان داد، شتاب کنند و به آنها و اسبهايشان آب دهند. علي بن طعان محاربي مي گويد:
    «من آخرين نفر از سپاه حرّ بودم که به آنجا رسيدم، تشنگي بر من و مرکبم چيره شده بود، چون حسين(عليه السلام) حال عطش من و مرکبم را ديد، امر کرد تا شتر خود را بخوابانم، شتر را آب دادم و آن حضرت خود شخصاً با دست مبارکش مشک آب را به دهان من گذاشت و سيرابم کرد.»

    علم و دانش
    گستره علم و آگاهيِ آن حضرت را از رفتارها و گفتارهاي او، که در قالب کلمات قصار، خطبه ها، پاسخ به پرسش ها و نامه ها آمده است، به خوبي مي توان يافت. همان طور که در پاسخ پرسشهايي که پادشاه روم در مورد کهکشان و برخي از مسائل تکويني ديگر از امام کرد، حضرت ضمن جواب به آنها، به دانش و احاطه فراوان خود نسبت به آيات آفاقي و انفسي چنين اشاره مي فرمايند: «چيزهايي پرسيدي که در مقايسه با منتهاي علم من، چونان خسي در گستره ناپيداي دريا هم نيستند.»
    اخبار غيبي آن حضرت نيز دليل ديگري بر فراواني دانش آن حضرت است. مانند خبر شهادت خود به دست امويان در کربلا، شهادت فرزندان امام حسن(عليه السلام) و امثال آنها. عبدالله بن عباس مي گويد: «در حضور امام حسين(عليه السلام) نشسته بودم که عرب باديه نشيني وارد شد و عرض کرد: شترم گم شده است و چيزي جز آن ندارم. تو فرزند پيامبري، مرا به آن راهنمايي کن. حضرت فرمود: به فلان جا برو، شترت آنجاست و در برابر او شيري ايستاده است. آن مرد به آن ناحيه رفت و شتر خود را همانگونه که حضرت فرموده بود يافت.»
    بهترين وسيله براي دست يابي به گوشه اي از علوم بي کران آن حضرت، دعاي عرفه است. اين دعا در فرهنگ معصومين(عليهم السلام) ، گذشته از راز و نياز با خداوند و ابراز بندگي و نيازمندي به درگاه الهي، شرح حالي است از ميزان آگاهي نسبت به حقايق هستي و پديدآورنده آنها و ارتباط آنها با يکديگر و با خداوند. بنابراين، دعا براي دعا کننده، هم ابراز بندگي است و هم اخبار از حقايق و اين از ويژگي هاي معصومين(عليهم السلام) است. دعاي عرفه نيز چنين است که در آن، حسين(عليه السلام) ميزان علم و آگاهي خود را نسبت به خداوند، اسماء و صفات، ويژگيها و افعال خداوند، ارتباط آنها با خدا، برنامه هاي سعادت بخش در سيرالي الله، مراتب بندگان عارف و... را به نمايش مي گذارد.
    در طليعه دعا، که عرض مي کند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِع...»؛ «سپاس خدايي را سزاست که براي قضايش دافعي نيست و براي عطايش مانعي و هيچ اثري همچون اثر او نيست»
    و يا در اثناي دعا عرض مي کند: «...تُسَبِّحُ لَکَ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاَْرَضُونَ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ...»؛ «هفت آسمان تسبيح مي گويد و هفت زمين و هر که در آنهاست نيز تسبيح گويند و همه چيز تسبيح گوي تو هستند.» اين کلمات و کلمات ديگر دعا، همه نشانگر آن است که امام حسين(عليه السلام) به آن حقايق دست پيدا کرده و از ويژگي هاي آنها آگاه است و اندکي از بسيار، در کلامش موج مي زند.

    معجزات و کرامات
    ارتباط ويژه امام حسين(عليه السلام) با پروردگار متعال، موجب احاطه او بر عالم تکوين و اسرار هستي شده بود که گاه در جهت صلاح امت اسلامي، از سلطه خود بر علل و اسباب، به صورت کرامات و معجزات استفاده مي کرد که تاريخ نمونه هايي از آنها را ثبت و ضبط کرده است.

    سخن گفتن طفل شيرخوار
    صفوان بن مهران گويد: «از امام صادق(عليه السلام) شنيدم که فرمود: در زمان امام حسين(عليه السلام) دو نفر درباره مادر و فرزندي، با هم کشمکش داشتند، هر کدام مي گفتند: اين از آنِ من است.
    در آن هنگام گذرِ امام حسين(عليه السلام) بر آن دو افتاد و پرسيد: درباره چه چيزي به همديگر ناسزا مي گوييد؟ يکي گفت: اين زن از آنِ من است. ديگري نيز گفت: اين بچه از آن من است. حضرت به اولي فرمود: بنشين و خطاب به آن زن فرمود: اي زن، پيش از آنکه خدا آبرويت را ببرد، واقعيت مطلب را بگو، عرض کرد: اين مرد شوهر من است و اين بچه نيز از آن اوست و آن مرد (دومي) را نمي شناسم. حضرت (خطاب به پسربچه) فرمود: اي کودک، اين زن چه مي گويد؟ به اذن خداي متعال سخن بگو. طفل (به سخن آمد و) گفت: من نه فرزند اين هستم و نه فرزند آن و پدرم چوپاني است که در فلان قبيله است. حضرت فرمان داد تا زن را عقوبت کنند.
    حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: پس از آن، ديگر کسي نشنيد که آن پسربچه (در آن سن) سخن گويد.»

    از ميان رفتن تب
    زرارة بن اعين مي گويد: امام صادق(عليه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل کرده است: «امام حسين(عليه السلام) به عيادت مريضي تب دار (عبدالله بن شدّاد ليثي) رفت، چون از در وارد شد، تب او زايل شد. عرض کرد: حسين جان! خشنودم از اين کرامات که به شما عطا شده است. تب از شما مي گريزد! امام فرمود: به خدا سوگند، خداي سبحان هيچ چيزي را نيافريده مگر آنکه فرمانبري از ما را به آن دستور داده است.»

    فعاليتهاي سياسي
    امام حسين(عليه السلام) در هيچ يک از مراحل زندگي خود؛ چه پيش و چه پس از امامتِ خود، نسبت به مسائل سياسي بي تفاوت نبود و همواره به صورت هاي مختلف به انتقاد، افشاگري و روشن گري در مورد مفاسد حکّام غاصب مي پرداخت. آن حضرت در زمان امام حسن(عليه السلام)، تابع آن امام هُمام بود و بنابر شرايط صلح امام حسن(عليه السلام)، اقدام عملي بر ضدّ معاويه، که غاصب حکومت و خلافت بود، نکرد ولي در زمان امامت خود که از سال پنجاهم هجري آغاز شد و ده سالِ آن همزمان با تداوم غصب خلافت توسط معاويه بود، اقدامات سياسي ويژه و حساب شده اي عليه سياستهاي حکومتي در جهت حفظ اسلام و مسلمانان از انحراف انجام داد.
    معاويه، به نام اسلام و خليفه مسلمين، بر جان و مال و عقيده مردم مسلّط شد و به احياي تبعيض هاي نژادي و رقابتهاي قبيله اي پرداخت. به جعل احاديث و تفسير و تأويل آيات قرآن براي وجهه شرعي بخشيدن به حکومت خود اقدام کرد. به ترويج فرقه هاي باطل؛ نظير جبريه و مرجئه، براي تضعيف مباني اعتقادي مسلمانان دست زد. مسلمانان را نسبت به مکتب علوي، که منادي اسلام راستين بودند، بيگانه کرد و اهل بيت را در نظر آنان ظالم جلوه داد و بالاخره افراد مؤثر، متفکّر و متديّن مانند حجربن عدي، عمرو بن حمق خزاعي را به قتل رسانيد.

    و اما اقدامات سياسي آن حضرت در زمان معاويه عبارت بودند از:
    1 . انتقاد و افشاگري
    امام حسين(عليه السلام) با خطبه ها و نامه هاي فراوان به معاويه، انزجار خود را نسبت به فعاليتهاي او اعلام کرد و بارها نسبت به بدعت گذاري ها، مفاسد مالي، کشتار شيعيان و بهويژه معرفي يزيد به عنوان وليعهد، به شدت معترض شد و اذهان آزادي خواهان را متوجه انحراف حکومت معاويه کرد. نمونه اش پاسخ نامه آن حضرت به معاويه است که در آن نوشت: «افراد ظالمي که اطراف تو را گرفته اند، داخل در حزب ستمکاران و اعوان شيطان اند. آيا تو حجربن عدي و اصحاب او را که از اهل عبادت و زهد بودند نکشتي؟ حجر و ياران او براي دفع بدعت و امر به معروف و نهي از منکر قيام کردند و تو از روي ظلم آنان را کشتي. آيا تو قاتل عمرو بن حمق، که از شدت عبادت پيشاني اش پينه بسته بود، نيستي؟... تو ادعا نکردي که «زياد» فرزند ابوسفيان است و حال آنکه پيامبر فرمود: «الولد للفراش» و تو او را بر مردم مسلّط ساختي و او بر مسلمانان سخت گرفت و پاي آنان را بريد و آنان را بر شاخه هاي درخت آويخت...
    تو اکنون کودکي (يزيد) را براي امارت و حکومت اختيار کرده اي که همواره شراب مي خورد و با سگ ها بازي مي کند و من مي بينم که خود را به هلاکت انداختي و دينت را نابود کردي و ملت را خوار ساختي.»
    آن حضرت در مدينه، در حضور معاويه نسبت به ولايت عهدي يزيد اعتراض کرد و خطاب به معاويه فرمود: «آنچه درباره کمالات يزيد و لياقت وي براي اداره امور امّتِ اسلامي گفتي فهميدم. تو يزيد را چنان توصيف کردي که گويي شخصي را مي خواهي بشناساني که زندگي او بر مردم پوشيده است... نه، يزيد آنچنانکه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است... يزيد چون سگ باز، کبوتر باز و بوالهوسي است که عمرش را با ساز و آواز و خوشگذراني سپري مي کند.»

    2 . احقاق حق
    امام حسين(عليه السلام) در جهت تضيف حکومت معاويه و تقويت بنيه مالي مخالفان حکومت او، گه گاه دست به مصادره اموال عمومي مي زد. در تاريخ آورده اند که آن حضرت اموالي را که از يمن براي معاويه مي بردند تصرف کرده و آن را ميان نيازمندان بني هاشم و ديگران تقسيم نمود سپس به معاويه نوشت: «از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان. اما بعد، گذر کارواني بر ما افتاد که اموال و پوشاک و عنبر و عطرهايي را براي تو مي آورد تا آنها را در خزائن دمشق بسپاري و پس از نوشيدن (و تصرّف) نخستين خود، آنها را به فرزندان پدرت بخوراني. من به آن نياز داشتم و آن را تصرف کردم، والسلام.»

    3 . تربيت ياران
    امام حسين(عليه السلام) از روزهاي نخستين امامت خويش، به تربيت ياران و اصحاب آگاه و امين در جهت حفظ حريم مکتب اسلام پرداخت. آن حضرت در ضمن نامه ها و سخنراني هاي خود، به آماده سازي افرادش مي پرداخت و هنگامي که خطابه اي ايراد مي کرد، از حاضران مي خواست تا مطالب را به ديگران برسانند و نيز با بزرگان و صاحبان نفوذ عراق و حجاز در ارتباط بود. عمرو بن عثمان، جاسوس معروف دستگاه اموي در مدينه طي گزارشي به معاويه چنين نوشت: «چندي است جمعي از مردان عراق با حسين بن علي ديدارهاي مرموز دارند، به علاوه خود اطلاع يافته ام که افراد سرشناس حجاز نيز وقت و بيوقت با وي در تماس هستند. دور نيست که نتيجه اين گفت و شنودهاي سياسي، بعدها به صورت طوفاني جلوه کند.»

    قيام حسيني
    با مرگ معاويه در سال 60 هجري فرزندش يزيد، بنابر تمهيداتي که معاويه از پيش به عمل آورده بود، خلافت را به عهده گرفت و در اين زمان حسين(عليه السلام) شرايط قيام مسلّحانه بر ضدّ حکومت بني اميه را مهيّا ديد و آن زمينه ها که لابلاي سخنان امام حسين(عليه السلام) در طول حرکت خود، بر ضدّ بني اميه به وفور آمده است.، خلاصه اش دوري مسلمانان از دين (قرآن و سنت نبوي) بود که در سه موضوع کلّي قابل طرح است:

    الف ـ عوام و توده مردم
    بعد از وفات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) ، مردم به خاطر آموزه هاي غلط از ناحيه خلفا، روزبروز از دين فاصله گرفتند به طوري که در مرز زمان جاهليت قرار گرفتند و فرهنگ جاهليت ريشه هاي خود را در فرهنگ و جان مردم محکم مي کرد و مظاهر آن در برنامه هاي زندگي مردم نمودار شد.

    1 . دنياگرايي
    خلفا بهويژه عثمان و معاويه، مردم را به دنياگرايي و دنيامحوري سوق دادند؛ به طوري که براي رسيدن به آن، حاضر به هر کاري، حتي قتلِ بهترين انسان ها بودند. همان طور که عبدالله بن عمربن خطاب و عمربن عبدالرحمن مخزومي در مکه به طور جداگانه در محضر امام حسين(عليه السلام) به اين مسأله تصريح کردند و گفتند: مردم بهويژه مردم مکه و کوفه، بندگان پول و دنيا هستند و به خاطر رسيدن به آن، با تو دشمن خواهند شد. همچنين عمربن سعد دليل مخالفت خود با امام حسين(عليه السلام) را حفظ اموال خود و رسيدن به آرزوهاي دنياييِ بيشتر معرفي مي کند.

    2 . قساوت قلب و حرام خواري
    امام حسين(عليه السلام) مردم زمان خويش را به مردم زمان بني اسرائيل تشبيه مي کند که اينان در قساوت قلب مانند آنان هستند. همانطور که ريشه حق گريزي آنان را لقمه حرام و قساوت قلب آنان معرفي مي کند:
    «وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ فَطَبِعِ اللهُ عَليَ قُلُوبِکُمْ...».
    «شکمهاي شما از حرام پرگشته و خداوند بر دلهاي شما مهر زده است.»

    3 . گرايش به باطل
    آن حضرت در روز عاشورا خطاب به لشکر يزيد، ماهيت آنان را چنين بيان مي کند:
    «و (شماييد) تخريب کنندگان قرآن وخاموشگران سنت رسول الله(صلي الله عليه و آله)وکشندگان فرزندان انبيا و نابود کنندگان خاندان اوصيا... شما بر پسر حرب (ابوسفيان و معاويه) و پيروانش تکيه مي کنيد و ما را تنها مي گذاريد.»

    ب ـ خواص
    از ويژگي هاي خواص در زبان امام حسين(عليه السلام) ، بي خبري نسبت به اوضاع زمان، بي تفاوتي، دنياگرايي و ترس از کشته شدن بود که موجب تسلّط بيشتر بني اميه بر مسلمانان شد.

    ج ـ غصب خلافت
    امام حسين(عليه السلام) بنابر تصريح پيامبر، خلافت را حق مسلّم خود مي دانست و بنابر قرارداد صلح ميان امام حسن(عليه السلام) و معاويه، بايد اين مقام بعد از مرگ معاويه به آن حضرت مي رسيد. از اين رو خلافت يزيد شرعاً و قانوناً غصب بود و امام حسين(عليه السلام) بر خود لازم مي ديد تا بر ضدّ او قيام کند و از طرفي بر اساس معيار شايسته سالاري، آن حضرت خود را برتر از يزيد و امثال او مي دانست؛ همانطور که خطاب به «وليد بن عتبه» که از امام حسين(عليه السلام) براي يزيد درخواست بيعت مي کرد، فرمود: «يزيد مردي تبهکار، شرابخوار و کشنده انسان هاي محترم (و پاک) است و آشکارا گناه مي کند و مثل من، با چون او هرگز بيعت نخواهد کرد. ليکن ما صبح مي کنيم و شما نيز صبح کنيد، ما انتظار مي کشيم و شما نيز انتظار بکشيد تا (ببينيم) کدام يک به جانشيني رسول خدا به بيعت سزاوارتريم.»
    امام حسين(عليه السلام) بيعت با يزيد را زير بار ذلّت و بردگي رفتن، مخالفت با فرمايش رسول الله(صلي الله عليه و آله) مي دانست که فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است» و از طرفي حکومت يزيد را جز تباهي، فساد و دوري مردم از دين و برگشت به جاهليت، چيز ديگري نمي ديد، از اين رو، خود را مهيّاي قيام بر ضدّ بني اميه کرد.

    اهداف قيام
    هدف قيام امام حسين(عليه السلام) ، اصلاح جامعه اسلامي از وجود انواع فساد مالي، سياسي، فرهنگي اجتماعي و ديني بود. آن حضرت خود در اين زمينه مي فرمايد: «من از روي هوي و سرکشي و تبهکاري و ستمگري قيام نکردم. تنها انگيزه من، سامان بخشي به کار امت جدم رسول خداست، مي خواهم به نيکي ها فرمان دهم و از بدي ها بازدارم و روش جدّ خود و پدرم علي بن ابي طالب(عليه السلام) را دنبال کنم.»
    و باز مي فرمايد: «اينان مردمي پابرجا در پيروي شيطان اند و به فرمان خداي رحمان عمل نمي کنند و در زمين فساد را رواج داده، حدود خداوندي را لغو کرده اند. شراب مي نوشند و اموال فقرا مساکين را ويژه خود ساخته اند و من سزاوارترم که به ياري دين خدا برخيزم و آيين او را گرامي داشته، در راهش جهاد کنم.»(4)
    و يا مي فرمايد: «هان! اي مردم، همانا رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هرکه فرمانرواي ستمگري را ببيند که حرام هاي خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شکند، با سنت رسول الله(صلي الله عليه و آله) مخالفت کرده، در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي کند و او با کردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست که او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر درآورد. بدانيد اينان به پيروي شيطان چسبيده و اطاعت خداي رحمان را ترک گفته، شبهه ها را آشکار ساخته، حدود الهي را تعطيل کرده، بيت المال را به انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حرام خدا را حرام ساخته اند و من از هرکس ديگر سزاوارترم که بر اينان بشورم و در برابرشان بايستم.»
    آن حضرت در منا فرمود: «پروردگارا! اين حرکت نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنياست، بلکه به خاطر آن است که نشانه هاي دين تو را به مردم نشان دهم و اصلاحات را در کشور اسلامي اجرا کنم تا بندگان ستمديده ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنتهاي تعطيل شده تو دوباره اجرا گردد.»

    آثار قيام حسيني(عليه السلام)
    حرکت خونين امام حسين(عليه السلام) بر ضدّ ظلم و فساد بني اميه، آثار مثبت و فراواني در جهان اسلام و حتي در دنياي غير مسلمان، در دورانهاي گوناگون، در پي داشت که به طور خلاصه به آنها اشاره مي شود:
    1. ايجاد جرأت امر به معروف و نهي از منکر.
    نمونه آن قيام مردم مدينه در سال 63 هجري، قيام توّابين در سال 65 به رهبري مختار ثقفي، قيام زيد بن علي(عليه السلام) در سال 121 در کوفه، قيام يحيي بن زيد در خراسان و قيام هاي علويان در مازندران و قيام سربداران است.
    2. افشاي ماهيت بدعت گذاران.
    3. قطع نفوذ بني اميه بر افکار مردم.
    4. توجه مردم به اهل بيت(عليهم السلام) .
    5. زنده شدن روح مقاومت در برابر مفاسد.
    6. احساس شرمساري در جامعه به خاطر ياري نکردن حق و کوتاهي در انجام وظيفه.
    7. ايجاد روحيه شهادت طلبي.
    8. احياي فضايل و خوبي ها و نشان دادن چهره زشت بدي ها.

    پيام هاي حرکت حسيني(عليه السلام)
    مطالعه در گفتار و رفتار امام حسين(عليه السلام) در طول حرکت عليه حکومت يزيد، داراي پيام هاي مهم و قابل توجهي است که عمل به آنها توسط مسلمانان، هدف امام(عليه السلام) از قيام را تأمين خواهد کرد:
    1. اطاعت از رهبري.
    2. حفظ ارزش ها.
    3. حساسيت نشان دادن در برابر افکار انحرافي.
    4. لزوم طرد نامحرمان از ارکان حکومت.
    5. عمل به وظيفه به عنوان يک اصل.
    آن حضرت در روز عاشورا خطاب به دشمنان فرمود:
    «آگاه باشيد که من اتمام حجت کردم و نويدتان دادم با همين آمادگيِ ناچيز و يارانِ اندکِ خود، با شما پيکار مي کنم. سپس اين اشعار را سرود: اگر دشمن را بشکنيم که پيروزيم و اگر مغلوب شويم باز شکست نخورده ايم که در خوي ما ترس نيست بلکه اين اجل و نوبت واپسين است.»
    6. لزوم رعايت تقوا.
    آن حضرت در روز عاشورا خطاب به ياران، آنان را به رعايت تقوا سفارش مي کند و مي فرمايد:
    «توشه برگيريد که بهترين توشه تقواست، پس تقواي الهي پيشه خود سازيد که اميد است رستگار شويد.»
    7. اهميت دادن به حق الناس.
    امام حسين(عليه السلام) پيش از حرکت، کسي را مأمور کرد تا در ميان يارانش ندا دهد که هر کس بدهي دارد (و حق مردم بر گردن اوست) نبايد با من به پيکار آيد، هرکس با بدهي بميرد و راهي براي پرداخت آن نينديشيده باشد، در آتش درآيد.
    8. اهتمام به نماز.
    9. زير بار ذلّت نرفتن.
    10. بندگي خدا را مهم شمردن.
    11. صبر و استقامت.
    امام حسين(عليه السلام) بارها، ياران خود را، با اينکه بهترين انسان هاي روي زمين بودند، به صبر و استقامت دعوت کرد و اين نشان مي دهد که صبر و استقامت شرط لازم موفقيت در راه حسين(عليه السلام) است.
    12. لزوم امر به معروف و نهي از منکر
    13. شهادت طلبي، جوانمردي، شجاعت و دلاوري، ايثار و گذشت و وفاداري از  لوازم حسيني بودن است.
    14. حفظ دين (قرآن و سنت نبوي) بهاي سنگيني دارد و گاه براي آن بايد از جان و مال گذشت.
    15. اصلاح جامعه امکان ندارد مگر آنکه اصلاح گران خود قبلاً اصلاح شده باشند.
    16. حاکم اسلامي بايد عادل، متّقي و ملتزم به دستورات دين باشد. همانطور که فرمود: زماني که کسي مثل يزيد عهده دار حکومت باشد، بايد فاتحه اسلام را خواند. و باز در پاسخ نامه مردم کوفه نوشت: به جانم سوگند، کسي شايستگي امامت را دارد که جز به قرآن حکومت نکند و بر هواي نفس خويش غالب باشد و خويشتن را وقف دين کند.
    17. دنياگرايي و دنيامداري، آفت حسيني بودن است.
    18. زنده بودن مهم نيست، چگونه زنده بودن مهم است.

    حرکت امام به سوي کربلا
    بعد از مرگ معاويه، يزيد خلافت را غصب کرد و از مسلمانان با نيرنگ و زور بيعت گرفت. امام حسين(عليه السلام) از بيعت با او خودداري کرد. آن حضرت در شامگاه 28 رجب سال 60 هجري از مدينه خارج و براي اداي مناسک حج به مکه وارد شد. خبر بيعت نکردن و نيز ورود آن حضرت به مکه به گوش مسلمانان، بهويژه مردم کوفه رسيد. آنان نامه هاي بسياري به امام نوشتند و از آن حضرت درخواست کردند تا به کوفه آمده، زمام امور را به دست گيرد و آنان متعهد شدند تا او را ياري کنند. حضرت، پسر عمو و نماينده خود مسلم بن عقيل را براي آزمايش وفاداري آنان به کوفه فرستاد ولي آنان او را تنها گذاشتند. امام در مکه احساس امنيت نکرد و در روز هشتم ذي حجه، مکه را به طرف عراق ترک کرد و بعد از طي منازل بسيار، در روز پنجشنبه، دوم ماه محرم سال 61 هجري، به سرزمين کربلا رسيد. سپاه يزيد از شاميان و کوفيان راه را بر او بستند. آن شب پرستان در روز دهم ماه محرم، چنگال بر چهره آفتاب تابناک امامت زدند و خون پاک آن حضرت و 72 يار باوفايش را بر زمين داغ کربلا ريختند، به خيال اينکه شهادت آن حضرت، رفع همه موانع بر سر راه دنياگرايي و دنياپرستي آنان است.

    زيارت حسين(عليه السلام)
    معصومان(عليهم السلام) بر زيارت، گريه، احيا وبزرگداشت نام حسين(عليه السلام) بسيارتأکيد کرده اند؛ چه اينکه، عاشورا ومحرّم، مشعلي است فروزان برسر راه تمام آزادي خواهان و حق طلبان و نماد و مظهري است جاودانه براي ظلم ستيزان و عدالت خواهان، که هرکس اين ارتباط را با تفکّر و تأمل برقرار کند، به اهداف عالي محرّم و عاشورا بيشتر نزديک شده است.
    و اما گريه بر حسين(عليه السلام) گريه پيوند و عهد و اعلان آمادگي دروني براي فرمانبري و اطاعت از آن حضرت است. ريختن اشک، اعلام وفاداري نسبت به اهداف مقدس حسين بن علي ابراز پيوند با مکتب و راه اوست. گريه براي حسين(عليه السلام) براي حسيني شدن است؛ چه اينکه، گريه زبان گوياي دل، احساسات پاک، علايق و تمايلات دروني دوستدار حسين است که آن حضرت و راه او را با تمام وجود خواستار است.
    گريه هم علامت است و هم علت، علامت پيوند است و علّتِ آمادگي بيشتر براي مبارزه با فساد و سببِ اميدواري است براي رسيدن به هدف و آمادگيِ عاطفي است براي هرگونه فداکاري و ايثار در راه حسين(عليه السلام) . زيارت و گريه، نوعي تبرّي و اعلان انزجار و تنفّر از هرگونه منکر، نفاق، کفر و بدعت است؛ چرا که اشک بر سيدالشهدا و شهيدان بزرگ، اشتياق به شهادت را به همراه دارد و خوي حماسه را در وجود انسان زنده مي کند و در جامعه اي که افراد آن چنين باشند، جايي براي بدعت، کفر، نفاق و هرگونه انحراف نخواهد ماند.
    کيفيت زيارت امام حسين(عليه السلام) ، که در مفاتيح الجنان به تفصيل ذکر شده، داراي ثواب بسيار است؛ از جمله آنکه، زيارت آن حضرت معادل حج، عمره، جهاد در راه خدا، باعث مغفرت و اجابت دعاها، موجب طول عمر، حفظ بدن از بلاها و زيادي روزي، رفع غم و آمرزش گناهان و... مي شود.
    گريه براي حسين(عليه السلام) داراي آثار فردي و اجتماعي بسياري است که به چند روايت بسنده مي شود:

    1. بخشش گناهان
    قالَ الرِّضا(عليه السلام): «فَعَلَي مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْکِ الْبَاکُونَ، فَإِنَّ الْبُکَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ...»؛ «براي مثل حسين(عليه السلام) بايد گريه کنندگان گريه کنند؛ چرا که گريه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را محو مي کند.»

    2. درود خدا
    قالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه و آله) : «أَلا وَ صَلَّي اللهُ عَلَي الْباکِينَ عَلَي الْحُسَينِ رَحْمَةً وَ شَفَقَةً»؛ «آگاه باشيد که خداوند بر گريه کنندگان براي حسين(عليه السلام) از روي رحمت و مهرباني درود مي فرستد.»

    3. طلب مغفرت از ناحيه حسين(عليه السلام)
    قالَ الصّادِق(عليه السلام) : «إنَّهُ لَيَري مَنْ يَبْکِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ رَحْمَةً لَهُ».
    «همانا حسين(عليه السلام)کسي را که براي او گريه مي کند، مي بيند و به خاطر رحمت بر او برايش استغفار مي کند.»

    4. دوري از جهنم
    «قال الله سبحانه لموسي(عليه السلام) : «يا مُوسي... وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ بَکَي أَوْ أَبْکي أَو تَبَاکَي، حَرَّمْتُ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ».
    «اي موسي، بدان که هرکس براي حسين گريه کند يا بگرياند، يا وانمود به گريه کردن کند، بدنش را بر آتش حرام کردم.»

    5. شادماني در قيامت
    قالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه و آله) : «يا فاطِمَةُ کُلُّ عَين باکِيةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ، إِلاّ عَينٌ بَکَتْ عَلي مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّها "ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ" بِنَعِيم الْجَنَّةِ».
    «اي فاطمه، هر چشمي در روز قيامت گريان است، مگر چشمي که براي مصيبت حسين(عليه السلام)گريه کرده باشد که به وسيله نعمتهاي بهشت خندان و شادمان خواهد بود.»

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان

    .