«ثار» از ريشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نيز به معناى خون آمده است. ر.ك: الطريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 237، معين، محمد، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81. 1. براى «ثارالله» معانى و وجوه مختلفى ذكر شده كه هر يك تفسير خاص خود را مىطلبد. در مجموع به اين معنا است كه: خداوند، ولىّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مىكند؛ چرا كه ريختن خون سيدالشهدا در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند است. به طور كلى از آن جهت كه اهل بيت(ع) «آل الله» هستند، شهادت اين امامان، ريخته شدن خونِ متعلق به خداوند است. محدثى، جواد، درسهايى از زيارات عاشورا، ص 14، عزيزى تهرانى، اصغر؛ شرح زيارت عاشورا، ص 35. اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است؛ ليكن مىتوان آن را با آيات قرآنى اين گونه توجيه نمود. خداوند مىفرمايد: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لوليه سلطَنًا» ؛ اسراء (17)، آيه 33. «آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولىاش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم». هر كسى (صرف نظر از مسلك و مذهبش)، اگر مظلومانه كشته شود، اولياى دم او، حق خونخواهى دارند و از آنجا كه اهل بيت(ع) - به ويژه امام حسين(ع) - مظلومانه و در راه ايمان و حق و خداوند كشته شدهاند و جان به جان آفرين تسليم كردهاند، در واقع «ولىّ دم» و خونخواه آنان، خود خداوند است. بنابراين «ثارالله» به اين معنا است كه خون بهاى امام حسين(ع)، متعلق به خدا است و او كسى است كه خون بهاى امام حسين(ع) را خواهد گرفت. اين واژه حاكى از شدت همبستگى و پيوند سيدالشهدا(ع) با خداوند است كه شهادتش همچون ريخته شدن خونى از قبيله خدا مىماند كه جز با انتقامگيرى و خونخواهى خدا، تقاص نخواهد شد. ر.ك. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار». 2. اگر «ثار» به معناى خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله» معناى حقيقى نيست؛ بلكه يك نوع تشبيه، كنايه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودى مادى نيست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعنى، همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است، وجود مقدس امام حسين(ع) نسبت به دين خدا چنين نقشى دارد و احياى اسلام با نهضت عاشورا بوده است. 3. شايد بتوان در اين باره با نگاه عرفانى مستند به روايات نيز به نتيجهاى نورانى دست يافت. از امام على(ع) نيز به «اسدالله الغالب» و «يدالله» تعبير شده است و در حديث «قرب نوافل» از پيامبر(ص) روايت شده است كه خداوند فرمود: H}«ما تحبب الى عبدى بشىء احب الىّ مما افترضته عليه و انه ليتحبب الىّ بالنافله حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و لسانه الذى ينطق به و يده التى يبطش بها و رجله التى يمشى بها اذا دعانى احببته و اذا سألتنى اعطيته»{H؛ محاسن برقى، ج 1، ص 291. «بنده من به چيزى دوست داشتنى تر از واجبات، نزد من اظهار دوستى نمىكند و همانا او با نوافل نيز به سوى من اظهار دوستى مىكند. آن گاه كه او را دوست بدارم گوش او مىشوم كه با آن مىشنود و ديده او مىشوم كه با آن مىبيند و زبان او مىشوم كه با آن سخن مىگويد و دست او مىشوم كه با آن ضربه مىزند و پاى او مىشوم كه با آن راه مىرود. اگر به درگاه من دعا كند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست كند به او عطا مى كنم». از اين روايت به خوبى آشكار مىشود كه اولياى خداوند، «خليفه» او بر روى زمين و مظهر افعال الهىاند. خداوند جسم نيست، اما آنچه را كه اراده مىكند انجام بدهد، از طريق دست اولياى خود به ظهور مىرساند و كمكى را كه مىخواهد به سوى بندهاى بفرستد، با پاى اولياى خود مىرساند. و خونى را كه مىخواهد از سوى خود براى احياى دين خودش ريخته شود، از طريق شهادت اولياى خودش ظاهر مىسازد. از اين رو همان طور كه دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «يدالله» است؛ خون امام حسين(ع) نيز خون خدا و «ثارالله» است. از اين رو در زيارت عاشورا مىخوانيم: «السلام عليك يا ثار الله و ابن ثارهوالو تر الموتور»؛ «سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى يگانه دوران!» همان گونه كه مرحوم ابن قولويه در زيارت هفدهم و بيست و سوم امام حسين(ع) اين فقره را نقل مىكند: «و انك ثار الله فى الأرض و الدم الذى لا يدرك ثاره أحد من أهل الأرض و لا يدركه الا الله وحده»؛ (ترجمه كامل الزيارات، ص 683، زيارت 16). همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مىزند، وجود مقدّس امام على و امام حسين(ع) نزد خدا و در دين او چنين نقشى دارند كه اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسين(ع) نبود، اسلام و تشيّع نبود. آرى! تا ياد و نام سيّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبانها است، تا عشق حسين(ع) در دلها مىتپد، تا آتش محبت و ولايت او در قلوب انسانها مشتعل است، تا فرياد «يا حسين» بر بلنداى آسمانها و زمين طنين انداز است؛ نام و ياد خدا زنده و پايدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ايثار كرد، سيماى ننگين رياكاران و تحريفگران زمان را آشكار نمود و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نماياند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.
السَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ: سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى يگانه دوران، (ثار:مخفّف ثائر، به معناى خون و طالب خون است. وِترِ موتور، مثل يومِ أيوم و ليلِ اليل و حجرِ محجور و قدَرِ مقدور و وعدِ موعود تأكيد است يا به معناىفردى كه كسانش كشته شده باشند و يكّه و تنها مانده باشد). حسين خون خدا و يگانه دوران: آرى! او خون خدا و فرزند خون خدا است. على(ع) كه ثاراللّه است، فرزندى به نام حسين(ع) دارد، (درباره معناى «ثاراللّه» پنج احتمال گفته شده،كه به نظر نگارنده آن چه در متن آمده است، از همه آنها پوياتر است؛ شفاء الصّدور فى شرح زيارة العاشور، ص 228. هر چند معناى منتقم نيززيباست. همان گونه كه مرحوم ابن قولويه در زيارت هفدهم و بيست و سوم امام حسين(ع) اين فقره را نقل مىكند: «وَ اِنَّكَ ثارُ اللّهِ فِى الأَرضِ وَالدَّمُ الَّذى لا يُدرِكُ تَرَتَهُ أَحَدٌ مِن أَهلِ الأَرضِ وَ لا يُدرِكُهُ اِلاَّ اللّهُ وَحدَهُ». (كامل الزيارات، ص 368 و ص 406). خدا موجود مادّى نيست كه داراى جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مركز پالايش خون داشته باشد، ليكن اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعنى همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است، بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مىزند،وجود مقدّس امام على و امام حسين(ع) نزد خدا و در دين او چنين نقشى دارند كه اگر على(ع) نبود، اسلام نبود و اگر حسين(ع) نبود، اسلام و تشيّع نبود. امروز بقاى اسلام و آداب مسلمانى به بركت آن دو وجود مبارك است. يكى در مدينه و جنگ احزاب با شمشيرش مظهر تامّ كفر و شرك را از پاى درآورد و عامل توسعه و گسترش اسلام در حوزه حجاز و امپراتورى روم و ايران گرديد و ديگرى در كربلا و حماسه پر شورعاشورا، با ايثار جان و مالش، مظهر تامّ كفر و نفاق را از پاى درآورد و سبب اشاعه فرهنگ حسينى ـ فرهنگ نثار و ايثار ـ به سراسر عالم شد و به بركت آن دو ذات مقدّس، رسوايى كفر و شرك، نفاق و منافقان جاودانه شد و امروز كه ما شاهد فروپاشى نظام كمونيستى و سوسياليستىهستيم و در آينده نزديكى نيز فروپاشى نظام كاپيتاليستى را ـ ان شاء الله ـ مشاهده خواهيم كرد، همه و همه به بركت آن دو عنصر قدسى است. بنابراين، اگر سيّد الشّهدا(ع) لقب منحصر به فردى يافته است كه همتا و شريكى ندارد، به جهت نثار و ايثار اوست كه همانند و نظيرى ندارد: تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّا فى هَواكا Eوَ أَيْتَمْتُ الْعِيالَ لِكَىْ أَراكا * در راه وصول به معشوق حقيقى، تمامى جهان را طلاق دادم و از همه تعلقات دنيوى و مادى رهيدم. او يكّه تاز اين ميدان است و كسى چنين وصفى ندارد، حتّى پدر بزرگوارش. زيرا پدرش گرچه ثارالله است، ولى «ابن ثار الله» نيست. تنها كسى كه اين دو فضيلت را ويژه خود ساخته است، امام و سالار شهيدان حسين بن على(ع) است. آرى! تا ياد و نام سيّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبانها است، تا عشق حسين(ع) در دلها مىتپد، تا آتش محبت و ولايت او در قلوب انسانها مشتعل است، تا فرياد «يا حسين» بر بلنداى آسمانها و زمين طنين انداز است، نام و ياد خدا زنده و پايدار است. چون او همه هستىخود را در راه خدا انفاق و ايثار كرد، سيماى ننگين رياكاران و تحريفگران زمان را آشكار كرد و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى(ع) را بر مردم نماياند. بر اساس آيات فراوانى از قرآن كريم، خداوند بزرگ پاداش هر عمل نيكويى را كه خالصانه براى رضايت او به جا آورده شود، تباه نمىسازد؛ «انّ الله لا يضيع أجر المحسنين» (بقره: 2) بنابراين،چنانچه كسى با عشق اهل بيت(ع) زيارت عاشورا را تلاوت كند، خداوند پاداش نيكويى به وى عطا خواهد كرد. مهمترين پاداش همان است كه امام صادق(ع) بيان فرموده است: خداوند سوگند ياد كرده است كه زيارت چنين زائرى را بپذيرد و نيازمندىهايش را برآورده سازد و او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برين جاى دهد. همچنين حق شفاعت و دستگيرى كردن از ديگران را به وى عطا كند، (مصباح المتهجد وسلاح المتعبد: شيخ طوسى / ص 782). بر اساس تجربه نيز ثابت شده است كه نيازمندان فراوانى با نذر كردن چهل زيارت عاشورا، به حوائج شخصى و يا عمومى خود دست يافتهاند، مانند مرحوم آيتالله نجفى قوچانى و مرحوم آيتالله سيد فشاركى(قدس سرهما). براى آگاهى بيشتر ر.ك: سياحت شرق / 204 الكلام يجرّ الكلام: احمد زنجانى / ج 1 / ص 54 داستانهاى شگفت: شهيد دستغيب / ص 399 همچنين برخى از اهل معرفت در پرتو ممارست به تلاوت زيارت شريف عاشورا به مكاشفاتى دست يافتهاند، مانند مرحوم حضرت آيت الله بهاء الدينى(قدس سره الشريف)، (منشور نينوا: مجيد حيدرىفر / ص36) توضيحى دربارهى سند زيارت شريف عاشورا مقدمه: پذيرفتن يك حديث: 1ـ اعتبار سند؛ يعنى راويانى كه حديثى را از پيامبر(ص) يا امام(ع) نقل كردهاند، همگى بايد افراد مورد اعتماد باشند؛ گر چه مذهب آنان شيعه دوازده امامى نباشد. پس، بايد دروغگو نبودن آنان براى ما روشن شود، و گرنه سخنشان باوركردنى نيست. 2ـ شفافيت دلالت مفهومى؛ يعنى ساختار واژگان و جملههاى حديث به گونهاى باشد كه ظهور كافى در بيان مراد متكلم داشته باشد و از نظر عرف هيچ گونه ابهام و اجمال و ترديدى كه سبب اختلال ظهور كلام گردد، در آن راه نداشته باشد. زيرا اهل عرف در فهم مراد گويندگان،با استناد به اصول عقلايى مانند اصل نبودن قرينه، اصل عدم غفلت، اصل عدم نسيان، اصل عدم خطا، مبناى ظاهرى الفاظ را ملاك قرار مىدهد. 3ـ شرايط زمانى و مكانى صدور؛ يعنى آيا امام(ع) در شرايط عادى و بدون هيچ گونه مشكل خارجى حكم واقعى الهى را بيان فرمودهاند يا در موقعيت بحرانى و در نظر گرفتن برخى از شرايط براى پيشگيرى از رخدادهاى نامطلوب براى برخى از مسلمانان سخنى را فرموده است؟ به ديگر سخن اين كه: آيا رعايت حال تقيه و شرايط ضرورى جانبى را كرده يا در حال متعارف به بيان حقايق نظر داشته است؟ زيرا حديث صادر شده در حال تقيه براى ديگر زمانها حجيت ندارد. 4ـ نبود معارض مفهومى؛ يعنى پس از احراز صحت سند و تماميت دلالت و جهت صدور واقعى يك حديث، بايد در ميان احاديث ديگر به جست و جو پرداخت و چنانچه روايتى بر خلاف آن پيدا شد، نخست بايد به روش جمع دلالى، سپس ترجيح سندى يا دلالى عملكرد. سند زيارت عاشورا شيخ طوسى(قدسسره) با سه سند اين زيارت شريف را به شرح زير نقل كرده است: 1ـ محمد فرزند اسماعيل بن بزيع، از صالح فرزند عقبه، وى نيز از پدرش عقبة بن خالد از امام باقر(ع). 2ـ محمد فرزند خالد طيالسى، از سيف بن عُميره، از صفوان فرزند مهران از امام صادق(ع)، از پدرانش از پيامبر و جبرئيل و سرانجام خداوند بزرگ. 3ـ صالح بن عقبه و سيف بن عُميره از علقمه فرزند محمد حضرمى از امام باقر(ع)، (مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد / 772 787) گفتنى است: همه افراد پيش گفته از مشاهير راويان حديث هستند كه عموما از سوى دانشمندان علم رجال توثيق شدهاند مگر عقبه بن خالد و علقمه بن محمد كه توثيق خاص ندارند، ولى توثيق عام دارند؛ يعنى افراد بنامى بودند كه روايات امامان را نقل مىكردند و اگرنقطهى ضعفى در آنان بود، به يقين در جامعه اشتهار پيدا مىكرد و بر سر زبانها مىافتاد و به يكديگر بازگو مىكردند؛ با اين همه، هيچ گونه قدحى دربارهى آن دو نقل نشده است. از اين طريق مىتوان «توثيق عام» را احراز كرد. (براى توضيح بيشترر.ك: منشور نينوا: مجيد حيدرىفر / ص 35). در پايان ياد سپارى اين نكتهى مهم را براى همگان توصيه مىكنيم: براى اطمينان به صدور حديثى از معصومان(ع) بايد به روش پيش گفته عمل كرد، البته راه ديگرى وجود دارد و آن اينكه گاه از متن حديث و بلنداى مضمون آن مىتوان به صدور آن روايت از امام معصوم(ع) مطمئن شد. كه ملاكهاى تشخيص دقيق آن از حوصله اين نوشتارخارج است و مىتوان زيارت عاشورا را از اين طريق نيز مورد بررسى قرار داد. حكم شرعي قرائت زيارت عاشورا: پس از اثبات اعتبار زيارت عاشورا، به اين نتيجه مي رسيم كه اين زيارت، از معتبرترين زيارت هاست و ائمه اطهار(ع) بر آن تأكيد ها نموده اند. چندان كه در پاره اي از منابع حديثي به «حديث قدسي» بودن آن تصريح گرديده مفهوم اين تعبير آن است كه مفاهيم اين الفاظ و كلمات به اذن الهي و از جانب او صادر گرديده و در واقع گوينده حديث نه پيغمبر است نه امام، بلكه خود خداست. از اين رو همه فقها و مراجع به اين زيارت عنايت تام داشته و عملا و با ابزار تأليف و گفتار، همگان را به قرائت آگاهانه آن فرا مي خوانند. با اين توصيفات اساسا نيازي به حكم شرعي آن نيست زيرا سيره مؤمنين و فقها بهترين توضيح حكم شرعي مي باشد. مثلا مرحوم امام خميني پس از خواندن زيارت، صد لعن و سلام آن را هم مي فرمودند و آيت الله بهجت نيز هر روز در حرم مطهر چنين برنامه اي دارند. براى آشنايى بيشتر با مباحث رجالى سند زيارت عاشورا، به دو كتاب ارزشمند «شفاء الصدور فى شرح زياة العاشور» تأليف آيةالله ميرزا ابوالفضل تهرانى«قدسسره» كه از شاگردان ميرزاى شيرازى بود و نيز «اللؤلؤ النضيد فى شرح زيارة مولينا ابى عبدالله الشهيد» نگارش آيةالله شيخ نصرالله شبسترى مراجعه فرماييد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: پرسشها و پاسخهاى مذهبى، آيتاللّهمكارم و سبحانى (ج 2، ص 116-122).
منبع: پرسمان دانشجويي